سه شنبه , 15 آبان 1403 - 7:39 بعد از ظهر

۱۰ فردی که به حقیقت دست یافتند اما نادیده گرفته شدند

همه ایده‌های خوب به قدری که شایسته‌ هستند، شناخته نمی‌شوند، به‌ویژه وقتی که این ایده‌ها با باورهای قدیمی در تضاد باشند. این ده نفر به چیزی مهم پی بردند و تلاش کردند آن را با جهان در میان بگذارند، اما توسط دیگرانی که یا به آن‌ها باور نداشتند یا منافع شخصی خود را داشتند، ساکت شدند. بسیاری از آن‌ها به خاطر صداقت و صراحت خود در کارشان دچار مشکلات شدند. در برخی موارد افراطی، حتی از عواقب صحبت کردن خود به شکل جسمی رنج بردند. و برخی از آن‌ها هم هرگز به اندازه کافی زنده نماندند تا احساس تحقق و حقانیت خود را تجربه کنند.

10. جاسوسی که FBI را درباره پرل هاربر هشدار داد

دوسان “دوško” پاپو یک جاسوس دوتاژ در طول جنگ جهانی دوم بود که برای هر دو سازمان MI6 و آبوهر کار می‌کرد. او به خاطر نوشیدن، قمار و زنان‌دوستی‌اش شناخته شده بود، که این رفتارها به الهام‌بخشی شخصیت جیمز باند کمک کرد. در واقع، همین شهرت باعث شد تا FBI به پاپو مشکوک شود وقتی او تلاش کرد آنها را درباره پرل هاربر هشدار دهد.

در سال ۱۹۴۱، این جاسوس به ایالات متحده سفر کرد و خود را به عنوان فردی که می‌خواهد شبکه‌ای برای آبوهر ایجاد کند، معرفی کرد. او با FBI تماس گرفت و به آن‌ها گفت که باید منتظر حمله‌ای به پرل هاربر در طول سال باشند. پاپو دو مدرک برای پشتیبانی از ادعای خود ارائه داد. یکی از آن‌ها یک نامه از یک وابسته آلمانی در توکیو بود که درخواست اطلاعاتی درباره حمله موفقیت‌آمیز ناو HMS Illustrious به ناوگان ایتالیایی در تارانتو را داشت. این نامه نشان می‌داد که ژاپنی‌ها در حال برنامه‌ریزی برای حمله مشابهی هستند. مدرک دیگر یک پرسشنامه آلمانی درباره نیروهای هوایی ایالات متحده و کانادا بود که پاپو قرار بود به نمایندگی از ژاپن به آن پاسخ دهد. یک‌سوم سوالات مربوط به دفاع‌های پرل هاربر بود.

اطلاعات پاپو هرگز به کاخ سفید یا ارتش ایالات متحده نرسید. برخی، از جمله خود پاپو، بر این باور بودند که این به این دلیل بود که رئیس FBI، جی. ادوارد هوور، او را نمی‌پسندید و به او اعتماد نداشت. پس از آن، هوور هدایت یک پوشش‌گذاری برای این موضوع را بر عهده گرفت که تا سال ۱۹۷۲ ادامه داشت، زمانی که اطلاعات مربوطه توسط اطلاعات بریتانیا از حالت محرمانه خارج شد.

تابحال چند فضانورد در فضا مرده اند؟(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)

9. دانشمندی که علیه آلودگی سرب مبارزه کرد

کلر کمرون پترسون یک ژئوشیمیدان آمریکایی بود که به همراه جورج تیلتون، روش سنجش سن زمین را با استفاده از اورانیوم-سرب توسعه داد. این روش به او اجازه می‌داد تا سن زمین را بسیار دقیق‌تر از هر روش قبلی محاسبه کند. در طول مطالعاتش، او همچنین متوجه شد که انسان‌ها با استفاده از سرب، محیط زیست و خود را مسموم می‌کنند. او یک مبارزه مادام‌العمر علیه آلودگی سرب، به‌ویژه به عنوان افزودنی به بنزین در قالب تترا اتیل سرب (TEL) را رهبری کرد.

مخالف اصلی پترسون، رابرت کهو، یک سم‌شناس بود که به عنوان مدافع علمی شماره یک TEL شناخته می‌شد. او همچنین به عنوان مشاور پزشکی برای شرکت اتیل کار می‌کرد و آزمایشگاهی را که توسط اتیل، دوپونت و جنرال موتورز تأسیس شده بود، اداره می‌کرد. با وجود موضع کاملاً مغرضانه‌اش، کهو موفق شد ایمنی TEL را در اوایل دهه ۱۹۲۰ ترویج کند و حتی جراح کل را قانع کند.

در نهایت، پترسون به اهداف خود دست یافت. در اوایل دهه ۱۹۷۰، او نشان داد که آمریکایی‌های مدرن دارای سطح سربی بین ۷۰۰ تا ۱۲۰۰ برابر بالاتر از اسکلت‌های پرویی به قدمت ۱۶۰۰ سال هستند. در ابتدا، استفاده از TEL کاهش یافت و سپس به‌طور کلی ممنوع شد. اما این نتیجه تقریباً سه دهه مبارزه بود، دوره‌ای که او توسط بسیاری در جامعه علمی طرد شد. پترسون به عنوان یک “افراطی” که مرتکب “تحریک افکار عمومی” شده بود، مورد انتقاد قرار گرفت. انتقادات او از صنعت بنزین منجر به از دست دادن قراردادها و موقعیت‌های مهمی برای او شد.

8. دوچرخه‌سواری که می‌دانست لنس آرمسترانگ تقلب کرده است

قبل از سقوط لنس آرمسترانگ از مقامش در سال ۲۰۱۲، او به عنوان یکی از الهام‌بخش‌ترین ورزشکاران تاریخ شناخته می‌شد. با این حال، برخی افراد هرگز فریب او را نخورده بودند. دوچرخه‌سوار گرگ لیموند نخستین بار در سال ۲۰۰۱ نگرانی‌هایی درباره آرمسترانگ مطرح کرد و به مدت بیش از یک دهه به یک پاریا در دنیای دوچرخه‌سواری تبدیل شد.

لیموند ابتدا به خاطر ارتباط آرمسترانگ با میکل فراری، یک پزشک ایتالیایی که به عمل دوپینگ خونی متهم بود، انتقاد کرد. او به مدت چند سال بعد از آن سکوت کرد. پس از بازگشت معجزه‌آسا آرمسترانگ در سال ۲۰۰۴، لیموند اعتراف کرد که به او تهدید شده بود تا در مورد این موضوع سکوت کند. او دارای خط تولید دوچرخه‌هایی بود که توسط شرکت ترک بیسیکلز مجوز داده و فروخته می‌شد، که به‌طور همزمان یکی از حامیان اصلی آرمسترانگ نیز بود.

لیموند دوره بعد از نخستین اتهامش را به عنوان “۱۲ سال جهنم” توصیف کرد. او با چندین پرونده حقوقی مواجه شد. در سال ۲۰۰۸، شرکت ترک برند دوچرخه‌های لیموند را به دلیل حملات شخصی و نظرات عمومی‌اش که “به برند لیموند و برند ترک آسیب زده بود”، کنار گذاشت. او به یک شخصیت غیرقابل قبول در میان دوچرخه‌سواران تبدیل شد. در مراسمی که قهرمانان تور دو فرانس را گرامی می‌داشت، از او خواسته شد که بنشیند و از دور نظاره‌گر باشد، هرچند که او سه بار این رقابت را برنده شده بود.

زندگی لیموند پس از فاش شدن تقلب آرمسترانگ و لغو عناوینش دوباره به مسیر درست بازگشت. خط تولید دوچرخه‌های او در سال ۲۰۱۴ احیا شد و لیموند دوباره تنها آمریکایی شد که موفق به کسب عنوان قهرمانی تور دو فرانس شد.

7. حسابداری که بزرگ‌ترین طرح پانزی جهان را کشف کرد

در سال ۱۹۹۹، هری مارکاپولس مدیر پرتفوی یک شرکت تجاری به نام Rampart Investment Management در بoston بود. برخی از رؤسای او درباره یک مدیر صندوق پوشش ریسک شنیده بودند که بازده‌های چشمگیری از تمام کسب‌وکارهایی که با او سرمایه‌گذاری می‌کردند، ارائه می‌داد. آنها از مارکاپولس خواستند که به تکنیک او نگاهی بیندازد و ببیند آیا می‌تواند محصولی برای تقلید از موفقیتش توسعه دهد. آن مدیر صندوق پوشش ریسک برنی مایداف بود و او بزرگ‌ترین طرح پانزی تاریخ را اداره می‌کرد.

طرح پانزی، که به نام کلاهبردار چارلز پانزی نام‌گذاری شده، یک روش سرمایه‌گذاری تقلبی است که ادعا می‌کند سودهای کلانی ارائه می‌دهد. در واقع، این روش از وجوه سرمایه‌گذاران جدید برای پرداخت سودهای سرمایه‌گذاران قبلی استفاده می‌کند. این کلاهبرداری به تأمین مداوم افرادی که پول خود را در این عملیات سرمایه‌گذاری می‌کنند، وابسته است.

مارکاپولس تنها چند ساعت وقت لازم داشت تا ثابت کند که اعداد مایداف به هیچ وجه به صورت قانونی قابل دستیابی نیستند. او در سال ۲۰۰۰ به کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) رفت تا آنها را هشدار دهد، اما هیچ‌کس به او گوش نکرد. او دوباره در سال ۲۰۰۱ همین کار را انجام داد و نتیجه مشابهی گرفت. در سال ۲۰۰۵، او یک پرونده مفصل به نام “بزرگ‌ترین صندوق پوشش ریسک جهان یک کلاهبرداری است” تهیه کرد و آن را به SEC ارائه داد، اما آنها تنها یک بررسی سطحی انجام دادند که هیچ تخلفی را پیدا نکرد.

بالاخره در اواخر سال ۲۰۰۸، مایداف پس از آنکه پسرانش به FBI زنگ زدند، فاش شد. تا آن زمان، هزاران خانواده از نظر مالی نابود شده بودند.

6. راک‌استاری که دنیا را از یک شکارچی آگاه کرد

جان لیدون که بیشتر با نام جانی روتن شناخته می‌شود، خواننده جنجالی و پر سر و صدای گروه سکس پیستولز است. او هرگز از ابراز نظرات جنجالی خود دریغ نکرده است، اما به گفته خودش، یک مصاحبه خاص در سال ۱۹۷۸ باعث شد که او برای “مدت طولانی” از BBC ممنوع شود. در آن برنامه، لیدون گفت که دوست دارد جیمی ساویل را بکشد.

ساویل که دوران شغلی چند دهه‌ای به عنوان مجری تلویزیون و رادیو، عمدتاً با BBC داشت، در این مدت صدها کودک را مورد آزار قرار داد. تنها پس از مرگ او در سال ۲۰۱۱ بود که به عنوان یکی از برجسته‌ترین مجرمان جنسی بریتانیا فاش شد. در پی این افشاگری، چندین استعفا و عذرخواهی صورت گرفت، زیرا چندین ادعای پنهان‌کاری توسط مقامات ارشد BBC مطرح شد.

این دقیقاً چیزی بود که لیدون تقریباً ۳۵ سال پیش به آن اشاره کرد. او ساویل را به “دخالت در تمام گونه‌های زشت” متهم کرد. او همچنین ادعا کرد که این موضوع یک راز آشکار در صنعت است، اما آنها اجازه صحبت درباره آن را ندارند. او نتیجه‌گیری کرد که هیچ‌یک از حرف‌های او پخش نخواهد شد و او درست بود. تا سال ۲۰۱۳، یک نسخه کامل از آن مصاحبه به عنوان یک ترک اضافی در نسخه مجدد آلبوم debut گروه Public Image Ltd ارائه شد.

5. مهندسی که تلاش کرد از یک فاجعه جلوگیری کند

در اواسط دهه ۱۹۸۰، آلن مک‌دونالد (در وسط تصویر بالا) مدیر پروژه موتور موشک جامد شاتل فضایی برای شرکت مهندسی مورتون تیکول بود که با ناسا قرارداد داشت. در ژانویه ۱۹۸۶، شاتل چلنجر در حال آماده‌سازی برای دهمین مأموریت خود بود. مک‌دونالد و تیم مهندسانش نگران بودند که هوای سرد ممکن است بر مأموریت تأثیر منفی بگذارد و به همین دلیل از امضای توصیه‌نامه پرتاب خودداری کرد. با این حال، مقامات ارشد مورتون تیکول و ناسا به هر حال اقدام به انجام پرتاب کردند و عواقب فاجعه‌باری به همراه داشت.

مک‌دونالد معتقد بود که دماهای یخ‌زده باعث سفت شدن O-ringهای لاستیکی می‌شود و نمی‌تواند یک مهر و موم محکم در اطراف موشک‌ها ایجاد کند. این می‌توانست منجر به نشت سوخت در نقاط اتصال بوستر شود که در نهایت باعث انفجار شاتل می‌شد.

در ابتدا، مک‌دونالد موفق شد مدیران خود در مورتون تیکول را قانع کند، اما مقامات ناسا بدون داده‌های دقیق متقاعد نشدند. آنها بر ادامه مأموریت اصرار داشتند. مک‌دونالد از امضای توصیه‌نامه پرتاب امتناع کرد، بنابراین رئیسش آن را امضا کرد.

چلنجر به دلیل خرابی O-ring منفجر شد، اما نه به شیوه‌ای که مک‌دونالد انتظار داشت. در ابتدا، او تصور می‌کرد که این فاجعه ناشی از مشکل در موتور یا مخزن سوخت است. او فرض می‌کرد اگر O-ringها خراب شوند، موشک‌ها اصلاً پرواز نخواهند کرد. آنچه در واقع رخ داد این بود که نشتی ایجاد شد، اما تقریباً بلافاصله با اکسیدهای آلومینیوم مهر و موم شد. حدود یک دقیقه پس از پرتاب، بادها به اندازه‌ای قوی شدند که مهر و موم را باز کرده و منجر به انفجار شدند.

4. نویسنده‌ای که می‌دانست تحت نظر است

ارنست همینگوی در سال‌های پایانی زندگی‌اش به لحاظ جسمی و روحی در شرایط بدی به سر می‌برد. او به هموکروماتوز مبتلا بود، به دلیل نوشیدن زیاد، سلامتی‌اش به شدت آسیب دیده بود و با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کرد. بنابراین وقتی همینگوی از تحت نظر بودنش توسط FBI شکایت کرد، دوستان و خانواده‌اش ادعای او را به عنوان توهم رد کردند. سرانجام، این نویسنده در سال ۱۹۶۱ دست به خودکشی زد و تا دو دهه بعد مشخص نشد که او کاملاً حق داشت.

حقیقت زمانی فاش شد که محقق جفری مایرز درخواست کرد که پرونده FBI همینگوی را تحت قانون آزادی اطلاعات به دست آورد. این پرونده بیش از ۱۲۰ صفحه داشت و از سال ۱۹۴۲ آغاز شده بود. نقل مکان همینگوی به کوبا باعث جلب توجه FBI به او شد.

بسیاری بر این باورند که نظارت FBI نقش مهمی در خودکشی همینگوی داشت. دوست و بیوگرافی‌نویس او، نویسنده A.E. هاتچنر، یکی از این افراد بود. او داستانی را از زمانی که برای اولین بار متوجه نگرانی‌های همینگوی شد، روایت کرد.

این واقعه در نوامبر ۱۹۶۰، حدود شش ماه قبل از مرگ نویسنده رخ داد. آنها برای شکار قرقاول ملاقات کردند. همینگوی باور داشت که در راه ایستگاه قطار تحت تعقیب است. او اصرار داشت که از خودروی دیگری استفاده کند زیرا فکر می‌کرد خودروی او شنود شده است. او همچنین معتقد بود که نامه‌هایش در حال سانسور شدن هستند. زمانی که گروه دو نفر را در داخل یک بانک دیدند، همینگوی ادعا کرد که آنها حساب‌رس‌های FBI هستند که حساب او را بررسی می‌کنند. این همه در طول مسیر از ایستگاه تا خانه نویسنده اتفاق افتاد. همینگوی زندگی‌اش را به عنوان “بدترین جهنم” توصیف کرد.

7 تا از کوتاه ترین جنگ های تاریخ بشر(در یک برگه جدید مرورگر باز میکند)

3. پزشکی که ایمونوتراپی را بنیان‌گذاری کرد

امروز، ویلیام کولی (در وسط تصویر) ممکن است به عنوان “پدر ایمونوتراپی” شناخته شود، اما او در زمان خود با چالش‌های زیادی برای اثبات این که آلوده کردن عمدی بیماران به بیماری می‌تواند درمانی موثر برای سرطان باشد، مواجه بود. در اواخر قرن نوزدهم، جراحی برای حذف تومورها تنها روش موثر برای مبارزه با سرطان به شمار می‌رفت. اما کولی، که آن زمان پزشکی جوان در بیمارستان نیویورک بود، داستان‌های زیادی از بیمارانی را خواند که تومورهای بزرگ و غیرقابل جراحی‌شان پس از ابتلا به بیماری‌های خطرناک و بالقوه کشنده، کوچک یا کاملاً ناپدید شده بودند.

کولی وقتش را تلف نکرد و زولا، یک مهاجر ایتالیایی که توموری بزرگ در گردن داشت و مانع بلع او می‌شد، را پیدا کرد. کولی بیمار خود را با اریسیپلاس آلوده کرد که باعث مایع شدن تومور او شد. در دهه‌های آینده، این پزشک صدها نفر دیگر را درمان کرد و حتی خود به تهیه ترکیبی از باکتری‌های استرپتوكوكوس پیوژن و سراتیا مارسسنس پرداخت که امروزه به عنوان سموم کولی شناخته می‌شوند.

اما دنیای پزشکی از تلاش‌های کولی قانع نشده بود. به علاوه، او نوعی متدیک و سازمان‌یافته نبود. واکنش‌های بیمارانش غیرقابل پیش‌بینی بود زیرا کولی ۱۳ نوع مختلف از ترکیب خود را تهیه کرده بود. برخی از بیمارانش از عفونت مردند، در حالی که دیگران هرگز به آن مبتلا نشدند. کولی حتی نمی‌توانست توضیح دهد که چرا روشش کار می‌کند، زیرا در آن زمان هیچ ارتباطی بین میکروارگانیسم‌ها و سرطان شناخته نشده بود.

در آن زمان، درمان با اشعه نیز به عنوان روشی برای درمان سرطان در حال ظهور بود و به شدت توسط کارشناسان پیشرو پذیرفته شده بود، از جمله جیمز اوئینگ، که رئیس کولی در بیمارستان نیویورک و یکی از بزرگ‌ترین منتقدان او بود. سرانجام، در سال ۱۹۳۵، انجمن پزشکی آمریکا موضع خود را در مورد سموم کولی تغییر داد. کولی کمتر از یک سال بعد درگذشت.

2. خواننده‌ای که از آزارها در کلیسای کاتولیک هشدار داد

در تاریخ ۳ اکتبر ۱۹۹۲، خواننده ایرلندی، سینéad اوکانر در برنامه “شنبه شب زنده” (SNL) به عنوان مهمان موسیقی حضور یافت. او نسخه‌ای آکاپلا از آهنگ “جنگ” باب مارلی را با متن‌هایی تغییر یافته اجرا کرد که به جای نژادپرستی، به آزار جنسی اشاره می‌کرد. در پایان، سینéad تصویری از پاپ ژان پل دوم را به دوربین نشان داد، آن را پاره کرد و گفت: “با دشمن واقعی مبارزه کنید.”

این عمل باعث شوک حاضران شد. در پشت صحنه، مدیران SNL نمی‌دانستند چگونه واکنش نشان دهند جز این که دکمه “تشویق” را فشار ندهند. اوکانر به شدت مورد انتقاد سیاستمداران و سلبریتی‌ها قرار گرفت و در کنسرت‌ها هم با هو کردن روبه‌رو شد. هفته بعد، میزبان SNL، جو پسکی، عکسی از پاپ که دوباره چسبانده شده بود، به نمایش گذاشت و گفت که اگر او در آنجا بود، به اوکانر “چنان سیلی می‌زد” که تشویق و applause تماشاگران را به دنبال داشت.

امروزه، رسوایی‌های کلیسای کاتولیک به موضوعی عادی تبدیل شده است و انتقاد از واتیکان به خاطر عدم جلوگیری از این آزارها و فعالانه کار کردن برای پنهان کردن جنایات کشیشانش، شایع است. هزاران قربانی در سرتاسر جهان، از دهه‌ها قبل شناسایی شده‌اند. اما در اوایل دهه ۱۹۹۰، چنین انتقاداتی در آگاهی عمومی نبود. اوکانر به خاطر اعمالش مورد نفرت قرار گرفت و این موضوع به شدت بر روی حرفه‌اش تأثیر گذاشت.

1. پزشکی که سعی کرد مادران را نجات دهد

به خاطر تلاش‌هایش در پیشگامی آنتی سپتیک‌ها در پزشکی، جوزف لیستر به عنوان رئیس انجمن سلطنتی منصوب شد، احترام بی‌پایان همکارانش را به دست آورد و توسط ملکه ویکتوریا عنوان بارونتی را دریافت کرد. اما در عوض، ایگناز سمملویس به خاطر تلاش‌هایش برای انجام همین کار، مورد تمسخر جامعه پزشکی قرار گرفت، از شغلش اخراج شد و به آسایشگاه روانی فرستاده شد.

در سال ۱۸۴۷، سمملویس به عنوان دستیار استاد در کلینیک زایمان بیمارستان عمومی وین کار می‌کرد. او به این نتیجه رسید که اگر کادر پزشکی دستانشان را بشویند، می‌توانند به طور قابل توجهی شیوع تب زایمان را کاهش دهند. او از دستیاران خواست تا با محلول‌های آهک کلره دست‌هایشان را بشویند و این کار باعث کاهش مرگ‌ومیر ناشی از این بیماری از ده درصد به یک تا دو درصد شد.

با وجود این نتایج، همکارانش از فرضیه سمملویس تحت تأثیر قرار نگرفتند. برخلاف لیستر، این پزشک مجارستانی پیشرفت‌های لوئی پاستور در میکروبیولوژی را نداشت تا توضیح دهد چرا ایده‌اش کار می‌کند. او فقط می‌دانست که این روش مؤثر است، اما سایر پزشکان حاضر به قبول این نبودند که خودشان مسئول اکثر موارد تب زایمان هستند. سرانجام، سمملویس شغل خود را در بیمارستان از دست داد و به قدری در وین مورد تمسخر قرار گرفت که به زادگاهش مجارستان بازگشت.

تقریباً دو دهه بعد، سمملویس مردی خشمگین و تلخ بود. او نامه‌های سرگشاده‌ای به ماماها نوشت و آن‌ها را قاتل خطاب کرد. او شروع به نوشیدن الکل کرد و دچار تغییرات روحی شد. در سال ۱۸۶۵، خانواده‌اش او را به آسایشگاه روانی فرستادند، جایی که پس از دو هفته درگذشت. حتی امروز، برخی از مردم سوال می‌کنند که آیا سمملویس به بیماری‌هایی مانند آلزایمر یا سیفلیس مبتلا بوده یا اینکه فقط به خاطر استرس کارش دچار فروپاشی روحی شده است.

مطلب پیشنهادی

 رونین به ژاپنی چیست

 رونین به ژاپنی چیست

رونین به ژاپنی چیست :در فرهنگ ژاپنی، مفهوم رونین یکی از جوانمردها و بازمانده‌های تاریخی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *