کتاب «ملت عشق» نوشته الیف شافاک در ترکیه و البته ایران به یک پرفروش تبدیل شده است. شاید قبل از انتشار این کتاب در ایران و استقبال بینظیر از آن، تعداد کمی از مردم نویسنده ترک این کتاب، الیف شافاک را میشناختند.
«ملت عشق» یک روایت عرفانی از تمامی جنبههای زندگی است، نه فقط عشق.
روایتی که بین حال و گذشته در نوسان است و به خواننده اثبات میکند که فهم زندگی فراتر از زمان و مکان و حتی سن و سال است.
خلاصه کتاب ملت عشق
داستان ملت عشق در دو خط زمانی اتفاق میافتد. اولین خط داستانی در قرن هفتم هجری در قونیه دنبال میشود. مولانا در میان مردم قونیه به عنوان یک عالم بزرگ شناخته میشد و از احترام زیادی در میان مردم و طبقه حاکم برخوردار بود. از طرف دیگر، شمس تبریزی در آستانه چهل سالگی احساس میکند که به زودی خواهد مرد و میخواهد چهل قانون عشقی را که در زندگیاش درک کرده، به کسی منتقل کند.
دیدار این صوفی و مولانا و ماجراهایی که در این بین رخ میدهد، خواننده را تا پایان داستان درگیر میکند.
داستان دوم چهارده قرن بعد در بوستون، آمریکا رخ میدهد. آلا روبینشتاین در چهل سالگی است و به تازگی قبول کرده که یک کتاب را ویرایش کند.
آلا درگیر نوعی رخوت و روزمرگی شده و زندگیاش از جهات مختلف با مشکلاتی مواجه است، اما این کتاب که «چهل قانون عشق» نام دارد و در واقع داستان دیدار شمس و مولانا است، تأثیر زیادی بر زندگی او میگذارد.
الیف شافاک با مهارت بینظیری این دو روایت را به هم متصل میکند. بهگونهای که خواننده حتی لحظهای متوجه تغییر زمان نمیشود.
این کتاب درباره تغییری صحبت میکند که عشق میتواند در زندگی انسانها ایجاد کند؛ معنایی که انسانها از طریق تجربه عشق میتوانند در زندگی خود درک کنند.
«ملت عشق» نامی است که در ایران برای کتاب الیف شافاک رایج شده است. در ترکیه، این کتاب با عنوان «چهل قانون عشق» شناخته میشود.
کتاب «ملت عشق» در سال ۲۰۱۰ بهطور همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد.
این کتاب بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و به بیش از ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است و به پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه تبدیل شده است.
درباره نویسنده کتاب ملت عشق: الیف شافاک
الیف شافاک در استراسبورگ، فرانسه در یک خانواده ترک متولد شد. در دوران کودکی، والدینش به ترکیه بازگشتند، جایی که او در زمینه مطالعات زنان تحصیل کرد.
شافاک در ترکیه دو فضای مختلف را تجربه کرد. از یک سو، مادرش که زنی تحصیلکرده و روشنفکر بود، مسئولیت تربیت او را بر عهده داشت و از سوی دیگر، بخش زیادی از کودکیاش را با مادربزرگش گذراند، که زنی سنتی و تا حدی خرافی بود.
الیف شافاک در ترکیه به عنوان یک فعال حقوق زنان و فعال مدنی شناخته میشود.
شافاک صدای کسانی است که صدایشان شنیده نمیشود. او درباره بیگناهان، اقلیتها، آوارگان و تبعیدشدگان مینویسد.
او در آخرین سخنرانیاش گفته است: “تمام نویسندگان باید علیه سرکوب ترکیه اعتراض کنند.”
ترکیه در دستگیری روزنامهنگاران پیشتاز است. هزاران نفر فقط به دلیل امضای طومار صلح، شغل خود را از دست دادهاند.
در ترکیه، تعداد موارد خشونت خانگی ۱۴۰۰ درصد افزایش یافته است.
طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد، ترکیه از نظر شاخص شکاف جنسیتی در رتبه ۱۳۰ از ۱۴۹ کشور قرار دارد.
در این کشور تنها حدود ۱۵٪ از موارد سوءاستفاده جنسی از کودکان گزارش میشود.
تعداد کودکان و همسران در این کشور یک فاجعه است.
“به جای تظاهر به اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد، باید در مورد آن صحبت کنیم.” چنین اظهاراتی برای شافاک معمول است.
او همچنین در سال ۲۰۰۶ به دلیل نوشتن رمان «حرامزاده استانبول» به دادگاه فراخوانده شد.
کتاب شافاک درباره رابطه بین خانوادههای ترک و خانوادههای ارمنی-آمریکایی است.
در این کتاب، او به داستان نسلکشی ارامنه اشاره میکند.
دیگر کتابهای الیف شافاک
کتابهای دیگری از الیف شافاک علاوه بر کتاب «ملت عشق» و «حرامزاده استانبول» وجود دارند که قبلاً در مورد آنها بحث شده است.
«اسکندر»، «من و معلمم»، «بعد از عشق» و «سه دختر حوا» از دیگر کتابهای شافاک هستند که همگی به فارسی ترجمه شدهاند.
کتاب دیگری که اخیراً توسط الیف شافاک نوشته شده و به فارسی منتشر شده، «۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه» نام دارد.
این کتاب در سال ۲۰۱۹ برای جایزه من بوکر نامزد شد.
«چهل قانون عشق» عنوان رمانی از الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۰ به طور همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد.
کتاب در برخی موارد بر اساس تاریخ و رویدادهای واقعی است، اما نویسنده به اندازه یک مورخ به حقایق وفادار نبوده و برای جذابتر کردن داستان، کمی تخیل به آن افزوده است.
بخشهای مختلف کتاب ملت عشق
کتاب ملت عشق به پنج فصل تقسیم شده است:
- خاک: عمق و آرامش
- آب: تغییر و جریان
- باد: رفتن یا مهاجرت
- آتش: گرما و ویرانی
- خلاء: بیاثری چیزها
در بخش اول کتاب، شخصیتهای آلا و عزیز، و شمس و مولانا معرفی میشوند و حرکت آنها به سمت عشق آغاز میشود.
پس از خواندن کتاب، ممکن است به خود بگویید که کتاب درباره عشق سخن میگوید و این موضوع در زندگی امروزی جایی ندارد. اما این توصیفات و تصاویر بخشی از زیبایی داستان است.
در بخش دوم کتاب، داستان رفتن شمس به سوی مولانا را میخوانیم.
نویسنده قبلاً کمی از مولانا قبل از ملاقات شمس را برای خواننده به تصویر کشیده و سپس داستان را با ورود شمس به قونیه و مواجهه او با چند شخصیت کاملاً متفاوت ادامه میدهد.
این دیدارها هم از دیدگاه شمس و هم از دیدگاه شخصیتهایی که شمس هنگام ورود به قونیه با آنها برخورد میکند، روایت میشود.
در بخش سوم کتاب، خواننده در نهایت شمس را در برابر مولانا میبیند.
ورود شمس به همان اندازه هیجانانگیز است که بقیه داستان؛ ورودی که باعث واکنش برخی افراد میشود. به گفته صوفیان، نوشیدن شراب، رقصیدن، نواختن ساز، شعرخوانی، نقاشی و امثال آنها از واجبات دینی مهمتر است.
آنها مدام تکرار میکنند: تا زمانی که در اسلام رتبهای وجود نداشته باشد، هر کس حق دارد به طریقی که میشناسد، به خدا برسد.
بخش چهارم کتاب، داستان رفتن است. رفتنی که برای هر دو روایت این کتاب رخ میدهد.
روایت آلا و عزیز که در آن آلا تصمیم میگیرد ابراز علاقه عزیز را بپذیرد و با او درباره این موضوع صحبت میکند.
شمس نیز تصمیم میگیرد مسیری را که با مولانا آغاز کرده، با گوش دادن به پایان برساند و او را کامل ببیند.
جملاتی از کتاب ملت عشق
اگر سنگی را در رودخانه بیندازید، تأثیر چندانی نخواهد داشت. سطح آب کمی شفاف میشود و کمی موج برمیدارد.
صدای نامحسوس “تاپ” میآید، اما همان صدا در صدای آب و امواج آن گم میشود. همین و بس.
اما اگر همان سنگ را در برکهای بیندازید، تأثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر خواهد بود.
همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به لرزه درمیآورد. جایی که سنگ به سطح آب برخورد میکند، ابتدا حلقهای ظاهر میشود؛
حلقه جوانه میزند، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. یک سنگ کوچک در یک چشم به هم زدن.
آن به سراسر سطح آب پخش میشود و در یک لحظه میبینید که همه جا هست. دایرهها دایرهها را زیاد میکنند تا اینکه آخرین دایره به ساحل برخورد کرده و ناپدید میشود.
چهل قانون عشق یا چهل قانون شمس تبریزی چیست؟
در کنار روایت اصلی داستان، الیف شافاک چهل قانون عشق را نیز معرفی میکند.
این چهل قانون گرهای میان روایتهای مختلف کتاب هستند.
بسیاری بر این باورند که چهل سالگی سن بلوغ و پختگی است و این امر بر اهمیت عدد چهل در اعتقادات دینی و عرفانی تأکید دارد.
به نوعی، این باور وجود داشت که پس از گذراندن چهل مرحله، انسان به نوعی نجات خواهد رسید.
آلا، شخصیت اصلی داستان، نیز در چهل سالگی تجربهای متفاوت را تجربه میکند که به او اجازه میدهد در طول داستان تغییر کرده و رشد کند.
گزیدهای از کتاب چهل قانون عشق (ملت عشق)
قانون اول: “ما خالق خود را همانطور که خودمان را میبینیم، میشناسیم.”
شاید وقتی نام خدا را میشنوید، اگر موجودی ترسناک و شرمآور به ذهنتان بیاید، یعنی بیشتر مواقع میترسید.
“اما اگر وقتی نام خدا را میشنوید به عشق و مهربانی فکر میکنید، پس این ویژگیها بدون شک در شما وجود دارد.”
مرد گفت: “احمق نباشید.” شغل شما به این معناست که خدا محصول تخیل ماست. فکر میکنم شما… “
در همان لحظه، از یکی از میزهای ردیف پشتی سر و صدایی بلند شد و حرفهایش نصفه ماند.
وقتی به صداها بازگشتیم، دو مرد بزرگجثه و مست را دیدیم که با وقاحت به میزهای دیگر نزدیک میشدند، خاکسترهایشان را برمیداشتند و سر تکان میدادند. و هیچکس جرات اعتراض نداشت.
صاحب کاروانسرا دندانهایش را به هم فشرد و گفت: “نگاه کنید، خدا، این دو نفر، انگار سیر شدهاند.” “خب، دراویش را تماشا کنید.”
مثل برق از اتاق عبور کرد. و گردن یکی از آن مشتریان مست را گرفت و مشت محکمی به صورتش زد. مردی که اصلاً انتظار چنین برخوردی را نداشت، مثل یک کیسه خالی به زمین افتاد.
از دهانش چیزی جز یک ناله ضعیف بیرون نیامد.
اگرچه مرد دیگر قویتر به نظر میرسید، به صاحب مهمانخانه حمله کرد، اما طولی نکشید که او هم به زمین افتاد.
صاحب مهمانخانه با عصبانیت به سینه مرد لگد زد و سپس انگشتان او را زیر چکمههای سنگینش له کرد. صدای شکسته شدن استخوان را در دستم شنیدم. فریاد زدم: بس است، آیا میخواهی او را بکشی؟
به عنوان یک صوفی، قسم خوردهام که به هیچ موجودی آسیب نرسانم، حتی به قیمت جانم.
اگر ببینم کسی به کسی آسیب میزند، تمام تلاشم را میکنم تا به مظلوم کمک کنم، اما به زور متوسل نمیشوم.
تنها کاری که میتوانستم انجام دهم این بود که این دو جان را از هم جدا کنم.