بررسی های فیلم جوکر
سکانسهای بیهوده در فیلم به ندرت دیده میشود. فضاسازیهای شهری کاملا به اندازه و درست به نمایش در مى آيد. از آکسسوار مهمی مثل آینه، به خوبی و درستی استفاده میشود. به یاد بیاورید سکانسی که جوکر میخواهد وسایلش را از کمد خود بردارد و خود را درون آینه میبیند. تمام زوایای دوربین برای به نمایش کشیدن جوکر، سراسر احترام و در راستای ایجاد همذاتپنداری بیننده با کاراکتر است. سمپاتی بیننده با جوکر، به دقیقترین شکل ممکن اتفاق مى افتد. چگونه میتوان این جوکر عزیز را دوست نداشت وقتی بیش از یک ساعت با نمای کمی لو انگل دیده شده است؟! به یاد بیاورید سکانس مصاحبه موری با جوکر را وقتی جوکر دفترش را درمیاورد و طبق نقشه، خود را آماده میکند برای جوک knock knock اما چشمش به جملهی I just hope my death makes more sense than my life. (من فقط امیدوارم مرگم بیشتر از زندگیم با عقل جور دربیاد) می افتد و شاید بیننده در این هنگام هراسناک شود که نکند جوکر قصد خودکشی داشته باشد!!! و این دقیقا همان لحظهای است که بیننده شیفتهی جوکر شده است و حتی حاضر است king of comedy را قربانی کند اما جوکر را نزد خود نگاه دارد. اما در پایان این نوشتهی طولانی تنها میتوان زبان به تحسین گشود از بازی واکین فینکس در نقش این جوکر که به واقع از ضربآهنگ طنین خندههایش از سکانس دوم، قابل تشخیص بود که قرار است با چه پدیدهی منحصر به فردی روبرو باشیم. حفظ پیوستگی این خندههای عصبی در طول فیلم و حتی تغییر مدل این خندهها وقتی جوکر کاملا به اوضاع مسلط بود، مزیت عجیبی به فیلم اعطا میکند. مدل اسلحه دست گرفتن جوکر و شباهتش به استایل تصاویر اغراقشدهی کمیکبوکها از دیگر شاهکارهای او در این فیلم است.
خلاصه نظر منتقدان:
IGN – (امتیاز ۱۰ از ۱۰)
« جوکر » با بازی بینظیر و لایق اسکار « واکین فینکس » به اندازهی یک مطالعهی شخصیتی بدون هیچکدام از مشکلات کمیکهای دیسی موفق است.
جوردن فارلی – Total Film (امتیاز ۱۰ از ۱۰)
فیلم بیشتر یک اثر دربارهی یک شخصیت است تا فیلمی کامیکبوکی، و مشخصا باید به بازی شایستهی اسکار « واکین فینکس » هم اشاره کرد.
فیل دی سملین – Time Out (امتیاز ۱۰ از ۱۰)
بازی « واکین فینکس » در نقش فردی که در پروسهی تبدیل شدن به یک شخصیت منفی است بینظیر بوده و به خوبی در کلیت این روایت دربارهی فرار و همدردی روانی قرار میگیرد.
Empire (امتیاز ۱۰ از ۱۰)
عمیق، تاثیرگذار و کاملا زیبا. « فیلیپس و فینکس » نه تنها یکی از نمادینترین شخصیت منفیهای تاریخ سینما را بازآفرینی کرده اند بلکه خود فیلم کامیکبوکی را نیز بازآفرینی کرده اند.
رابی کالین – The Telegraph (امتیاز ۸ از ۱۰)
بخشی از من این حس را داشت که بازآفرینی رادیکال « تاد فیلیپس » از شخصیت منفی بتمن یعنی « جوکر » بسیار عمیق و محکم است. بخش دیگری از من فکر میکند که آن را باید در صندوقی محکم قرار داد و سپس در اقیانوس رها کرد.
دیوید رونی – The Hollywood Reporter (امتیاز ۸ از ۱۰)
این فیلم متعلق به واکین فینکس است و او نیز این فیلم را مال خود کرده است. نمیخواهم اعتبار کار ارزشمند نویسنده / کارگردان این اثر را زیر سوال ببرم اما « فینکس » نیروی اصلیای است که باعث میشود فیلم در میان آثار ابرقهرمانی هر روزهی هالیوود بسیار شاخص باشد.
روری اوکانر – The Film Stage (امتیاز ۷.۵ از ۱۰)
علیرغم تمام شایستگیهایش اما « جوکر » بیش از حد بر روی تفسیر و تاویلها برای ساخت داستان اصیلش تکیه میکند.
دیوید الریچ – Indiewire (امتیاز ۵.۸ از ۱۰)
خطرناک بودن به حد کافی خوب است و به حدی هم بد است که نیاز به نمونهی بهتری داشته باشد. این فیلم قرار است دنیا را برعکس بکند و همهی ما را در این پروسه عصبانی. چه بخواهیم چه نخواهیم این فیلم همان چیزی است که خود شخص جوکر میخواهد.
در ادامه
بسیاری از همان ابتدای عقیده داشتند انتخاب تاد فیلیپس گزینه عجیبی برای ساختن فیلم مستقل جوکر به شمار میرود؛ مردی که توانسته کمدیهای قوی همچون بورات و سری Hangover را خلق کند در پشت سکان ساخت فیلم یکی از شرورترین کاراکترهای تاریخ سینما چه میکند؟ این پرسش اما یک جواب صاف و ساده داشت: کمدیهای تاد فیلیپس از نوع دیوانهواری بودند و جوکر هم یک دیوانه تمام عیار است. وجه اشتراک فیلم جدید فیلیپس با آثار گذشته و موفق او نیز در همین نکته نهفته است: جنون. البته اینکه فیلیپس میتواند با آثاری با بودجه کم هم سازش داشته باشد و آنها را عموما به سوددهی برساند هم قطعا در انتخاب او توسط استودیو برادران وارنر بیتاثیر نبوده است.
اول قرار بود فیلم داستان این باشد که جوکر چگونه به وجود آمد. جوکری که او را به عنوان نقطهی مقابل بتمن میشناختیم. بتمنی که قرار بود گاتهام را از ظلم و فساد نجات بدهد. تاد فیلیپس، کارگردان فیلم در خلاصهی داستان فیلم گفته بود که «جوکر» ماجرای مردی به نام آرتور فلک است که با مشکل عصبی خنده روبهروست و این که چهطور تبدیل به جوکر میشود. چنین داستانی میتوانست در نهایت تبدیل به یک فیلم متوسط قصهگو دربارهی عذابهای مردی شود که این بار نه به سمت رستگاری که به قعر جهنم رفت. اما تاد فیلیپس بزرگتر از این فکر میکند و «جوکر» را از یک آنارشیست یا مردی دیوانه تبدیل به تصویری مهیب از شقاوت انسانی میکند. اهمیت و هراسناک بودنش در این است که با این مرد احساس همدردی و همذاتپنداری میکنیم.
آخرین باری که سینمای کامیکبوکی سراغِ روایتِ یک داستانِ مستقل با الهامبرداری از کلاسیکهای یک ژانرِ دیگر رفت، نتیجه به «لوگان»، یکی از بهترین فیلمهای این حوزه منجر شد. پس با خودمان گفتیم چرا همین اتفاق نمیتواند برای «جوکر» بیافتد؟ اما مهمتر از تمام اینها، چیزی که ما را برای این فیلم مشتاق کرده بود اعتیادمان به خودِ شخصِ جوکر بود؛ این اعتیاد که پس از «شوالیهی تاریکی»، کمتر کسی را به خودش گرفتار نکرده است، به این معنی بود که واقعا مهم نبود چه چیزی حول و حوشِ این فیلم میگذرد، تنها چیزی که اهمیت داشت این بود که «من یک جوکر خوب میخوام». اما جدا از تمام اینها، «جوکر»، فیلمِ موردانتظاری برای شخصِ خودم حساب میشد. مسئله این است که دنیای سینمایی دیسی خودش را در دنیای پسا-«واندر وومن» و «آکوآمن» از نگاه عموم مردم نجات داد، اما درحالیکه دنیای سینمایی مارول بعد از ۱۰ سال، حداقل دو-سهتا فیلم عالی یا چند سکانسِ درجهیک دارد که بتوانم از صمیم قلبِ از دیدنشان ذوقزده شوم، دنیای سینمایی دیسی کماکان در حالِ دستوپنجه نرم کردن با مشکلاتِ دورانِ «مرد پولادین» و «بتمن علیه سوپرمن» است. شاید دنیای سینمایی دیسی بدونِ حضورِ زک اسنایدر در وضعیتِ قابلقبولتر و عامهپسندتری قرار گرفته باشد، ولی هیچ پیشرفتِ قابلتوجهای را از لحاظِ کیفیتِ هنری تجربه نکرده است. «واندر وومن» و «آکوآمن» با همان مشکلاتِ یکسانی دستوپنجه نرم میکنند که به «مرد پولادین» (فینالهای بیاندازه بزرگ و شلوغپلوغ) و «بتمن علیه سوپرمن» (نوک زدن به تمهای داستانی جدی بهجای درگیر شدن با آنها) وارد بود. بنابراین بهعنوانِ کسی که دیگر از این وضعیتِ عاصی شده بودم، «جوکر» حکمِ آخرین دریچهی اُمیدم را داشت. اگر یک فیلم وجود داشت که میتوانست من را دوباره برای فیلمهای دیسی هیجانزده کند، آن «جوکر» بود. اگر یک فیلم وجود داشت که میتوانست یک شوکِ اساسی به بدنهی سینمای ابرقهرمانی اکثرا یکنواخت و پاستوریزهی این روزها وارد کند، آن «جوکر» بود و بس. آیا واقعا یک جنایتکار میتوانست در کاری که ابرقهرمانان در انجامش شکست خورده بودند موفق ظاهر شود؟
پلیس ایالات متحده پیش از اکران عمومی « جوکر » با هشدار به تماشاگران عنوان کرد که این ارگان آماده مقابله با هرگونه آشوب پس از تماشای فیلم است. به نظر می رسد که این هشدار به این دلیل مطرح شده که 7 سال پیش در زمان اکران « شوالیه تاریکی بر می خیزد »، تیراندازی مرگباری در سالن نمایش دهنده فیلم به وقوع پیوست که باعث کشته شدن بسیاری از تماشاگران فیلم شد. نکته جالب توجه آنکه علاوه بر پلیس ایالات متحده، ارتش نیز هشدارهای امنیتی را پیش از اکران عمومی فیلم اعلام کرد و سینماهای نمایش دهنده نیز تماشاگران را از به همراه داشتن نقاب ها و وسایل جوکر به هنگام تماشای فیلم منع کردند تا مبادا پس از تماشای فیلم آشوبی به سبک گاتهام در سینما به جریان بیفتد! موارد ذکر شده بخشی از حواشی « جوکر » تا پیش از اکران رسمی بود و حالا بهتر است نگاهی به خودِ فیلم بیندازیم.
کمیک جوکر
فیلم Joker یک فیلم مستقل و با بودجه اندک و تم بسیار تاریک است. پروسه ساخت آن فراز و نشیبهای زیادی داشته و حتی زمانی مارتین اسکورسیزی کارگردان (که این روزها به خاطر صحبتهایش درباره ارزش سینمایی دنیای مارول تیتر رسانهها شده) قرار بود هدایتگر فیلم باشد. اسکورسیزی البته بعدها درگیر پروژه جدید خودش یعنی Irishman شد و با اینکه قرار بود در منصب تهیه کننده فیلم ظاهر شود اما به خاطر درگیری بیش از حد در این پروژه، نتوانست به هیچ طریقی در کارنامه هنری فیلم جوکر قرار بگیرد؛ البته لااقل به صورت علنی.
اما چرا میگویم به صورت علنی؟ برای اینکه تاثیر فیلمهای اسکورسیزی در جای جای فیلم جوکر مشهود است. فیلمنامهای که تاد فیلیپس و اسکات سیلور (که فیلمنامه فیلم ۸ مایل با حضور امینم را در کارنامهاش دارد) نوشتهاند وامدار برخی آثار اسکورسیزی مانند راننده تاکسی، گاو خشمگین و سلطان کمدی است. این وامداری اما در کنار خلاقیتهای این دو تن قرار گرفته و نتیجه اثری شده که به شدت قابل تحسین است و میتوان آن را به روشهای مختلفی واکاوی کرد. فیلمنامه پرمغز، پرکشش و نسبتا پیچیدهای که فیلیپس و اسکات برای جوکر نوشتهاند، به جرات یکی از قویترین فیلمنامههای تاریخ سینمای اقتباسی از کمیکبوکها است.
این «جوکر» همانطور که کارگردانش گفته بود به تراویس بیکل «راننده تاکسی» اسکورسیزی نزدیک است. کسی که میخواهد خیابانها را از کثافت پاک کند. طعنهآمیز نیست که دست آخر به رابرت دنیرویی شلیک میکند که بازیگر نقش تراویس بیکل بود؟ یعنی حتی تراویس بیکل هم در گاتهام تاب نمیآورد. فقط جوکر است که میتواند با رسیدن به پوچی مطلق، بدون هیچ هدف والایی در گاتهام تبدیل به قهرمانی آنارشیست و البته در جهت اهداف سیاستمداران جامعه شود.
فینیکس به لحاظ فیزیکالی همیشه نوعی از ناراحتی و ناامنی به تماشاگر القا میکند. حتی در دلنشینترین نقشهایش هم میشود این حس ناامنی را دید. حالا برای بازی در نقش جوکر لاغری بیش از اندازهاش به عجیب و غریب بودن فیزیکش اضافه کرده است. آن خندههای هیستریک ترحمبرانگیز، آن نگاههای مستاصل و خشمگین و بدنی که آنقدر نرم است که انگار ستون فقرات ندارد شمایل مردی را به تصویر میکشد که میتواند از یک آدم بدبخت تبدیل به جنایتکاری ترسناک شود.
بطور واضح می توان گفت که جوکر در فیلم « جوکر » بهترین شخصیت پردازی است که تا به امروز از یک اثر کامیک بوکی در سینما انجام شده است. معمولاً در آثار سینمایی که پیشینه اَبَرقهرمانی دارند،جنبه های سرگرمی اصلی ترین بخش فیلم را تشکل می دهد و جنبه های هنری و روانشناختی اهمیت چندانی در اثر نمی یابند. اما « جوکر » تاد فیلیپس در نقطه مقابل این شرایط قرار گرفته بطوریکه اثری از سرگرمی های پاپ کورنی در فیلم نیست و در عوض، جنبه های روانشناختی و عناصر هنری نقش بسیار برجسته ای در اثر دارند. اگر جوکرِ فیلم نولان توانسته بود یک جنایتکار ترسناک را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشد، در اینجا ما با همان فرد ترسناک مواجه هستیم که اینبار جزئیات کامل درباره زندگی او به تصویر کشیده شده و به همین جهت شاید پس از اطلاع از زندگی او،چندان با جنایت هایش مخالف نباشیم و به نوعی در ضمیر ناخودآگاه مان حتی با او همراه شویم! موفقیت تاد فیلیپس در ساخت « جوکر » دقیقاً در همین نقطه قرار گرفته یعنی تبدیل کردن یکی از شرورترین شخصیت های تاریخ سینما به فردی که تماشاگر با دیدن اعمال جنایتکارانه اش نه تنها او را محکوم نمی کند بلکه با او همراه می شود تا از شرایطی که زندگی را برای او جهنم کرده انتقام بگیرد.
آرتور فلک در حالی درستِ مثل روپرت پاپکین، آنقدر شیفتهی کُمدینِ مشهوری (با بازی رابرت دنیرو) است که حضور در برنامهاش و مورد تعریف و تمجید قرار گرفتن توسط او را در هنگامِ تماشای برنامههایشان خیالپردازی میکند که همزمان درست مثل تراویس بیکل، با تغییر قیافه به نبرد با سیاستمداری که از نگاه او فاسد است، میرود. آرتور فلک در حالی درست مثلِ روپرت پاپکین احساس میکند که از الگو و قهرمانش مورد خیانت قرار گرفته است که او همزمان درست مثل تراویس بیکل، یک دل نه صد دل عاشق دختری به اسم سوفی (ززی بیتس) میشود. درنهایت «جوکر» به فینالی میرسد که گویی همچون روی هم گذاشتنِ فینالهای «راننده تاکسی» و «پادشاه کُمدی» است؛ آرتور در حالی بالاخره به هدفش که حضور در تاکشوی محبوبش است میرسد که با تفنگِ مخفیاش، خونریزی هم راه میاندازد. نتیجه به فیلمی منجر شده که سینمای مارتین اسکورسیزی را بازیافت کرده و جوکر را با روپرت پاکین/تراویس بیکل جایگزین کرده است. این فیلم در حد شانِ کاراکتر سابقهداری مثل جوکر نیست. مخصوصا باتوجهبه اینکه تاد فیلیپس و نویسندهاش نشان میدهند که گرچه عناصرِ ظاهری تشکیلدهندهی سینمای اسکورسیزی را درک میکنند، ولی روحشان را نه؛ آنها گلدُرشتترین عناصرِ سینمای اسکورسیزی را برداشتهاند، ولی جزییات و بافتی را که آنها را به چیزی که هستند تبدیل میکند جا انداختهاند. ولی اصلیترین مشکلِ «جوکر» این نیست که فیلمنامهی قابلپیشبینی و بازیافتیای دارد، بلکه این است که تخت و یکنواخت هم است. «جوکر» بهعنوانِ فیلمی که ناسلامتی به ذهنِ پُرهیاهوی یکی از جذابترین ذهنهای فرهنگ عامه اختصاص دارد، روایتِ بسیار بیفراز و نشیبی دارد. این مشکل از جایی سرچشمه میگیرد که تاد فیلیپس به جز یک ایدهی اولیه و یک فینال، چیز دیگری نداشته است. «جوکر» هیچوقت از پردهی اولش فراتر نمیرود. تاد فیلیپس سکانسِ افتتاحیهی فیلمش را در طولِ فیلم بارها به اشکالِ مختلف کپی/پیست کرده است. مشکل از جایی سرچشمه میگیرد که تمام هدفِ تاد فیلیپس از ساختِ «جوکر»، ارائهی یک جوکرِ قابلهمذاتپنداری و انسانی بوده است. ولی مسئله این است که جوکر همیشه قابلهمذاتپنداری بوده است؛ جوکر همیشه نمایندهی بخشِ تاریک اما کاملا انسانی مخاطبانش بوده است. اینکه جوکر پُرطرفدارترین آنتاگونیستِ تاریخِ فرهنگ عامه است دقیقا به خاطر این است که ما در هنگام تماشای او، خودمان و دنیای خودمان را در اعماقِ چشمانش میبینیم؛ او نمایندهی هرجومرج و بیتفاوتی و بیعدالتی و ماهیتِ خندهدارِ دنیایی است که بهصورتِ تصادفی زهرش را بهمان میریزد. او نمایندهی شرارتِ غیرقابلتوضیحی که نمونهی دیگرش را میتوانیم در قالب آنتون شیگور در «جایی برای پیرمردها نیست» (سرنوشتِ قربانیانش را با سکه انداختن تعیین میکند) یا قاتلانِ گلفبازِ «بازیهای بامزه» (نیروی ماوراطبیعهای که تمام کلیشههای هالیوودی در برابرشان تسلیم میشوند) ببینیم است. جوکر به هیچچیز اعتقاد ندارد. جوکر هیچ چیزی را بیشتر از اثباتِ اینکه ما در حالِ زندگی کردن در جهنمِ یک دنیای دیگر هستیم دوست ندارد. جوکر فقط میخواهد دنیا را آتش بزند و در ویرانیها و خاکسترهای به جا مانده از آن پایکوبی کند.
منابع این مقاله : ویجیاتو – دیجی کالا مگ – زومچی