پنجشنبه , 20 دی 1403 - 7:38 بعد از ظهر
رتبه بندی ۸ قسمت سریال پنگوئن از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین

رتبه بندی ۸ قسمت سریال پنگوئن از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین

رتبه بندی ۸ قسمت سریال پنگوئن از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین : دنیای دی‌سی با سریال‌هایی مانند «پنگوئن» که اسپین‌آفی از فیلم «بتمن» محصول ۲۰۲۲ است و بر روی شخصیت شرور و نمادین پنگوئن با بازی کالین فارل تمرکز دارد، دوباره در حال اوج گرفتن است. و این سریال واقعاً ناامیدکننده نبود.

ما نگاهی به ظهور آزوالد کابلپات (آز) می‌اندازیم که در پایان سریال به عنوان سلطان جنایتکار، معروف به پنگوئن، شناخته می‌شود. تسلط بر باندهای شهر گاتهام کار آسانی نیست. آز لحظات دشوار و خطرناکی را پشت سر می‌گذارد و بارها تا پای مرگ می‌رود و برمی‌گردد. دیدن او در حالی که از موقعیت‌های دشوار و بغرنج خود را بیرون می‌کشد، به‌ویژه با رقبای کاریزماتیکی مانند سوفیا فالکون (کریستین میلیوتی) که در مقابل او ایستادگی می‌کنند، بسیار لذت‌بخش بوده است.

حالا که سریال به پایان رسیده (شاید دوباره برگردد، شاید هم نه)، وقت آن رسیده که هشت قسمت سریال «پنگوئن» را از بدترین به بهترین رتبه‌بندی کنیم.

۸. قسمت سوم، «شادی» (Bliss)

این قسمت می‌توانست خیلی قوی‌تر باشد اگر زمان بیشتری برای پرداختن به شخصیت ویک (رنزی فلیز)، یتیم جوانی که به نوعی دست راست آز می‌شود، اختصاص داده می‌شد. او در حین توزیع مواد مخدر برای آز در یک باشگاه، دچار فلش‌بک ناشی از PTSD (اختلال استرس پس از سانحه) می‌شود. این می‌توانست مشکل جدی برای تلاش آز برای تسلط بر گاتهام باشد. اما، این موضوع قبل از اینکه جدی شود، تمام می‌شود و دیگر هرگز به آن اشاره نمی‌شود.

داستان «شادی» که شامل تلاش آز و سوفیا برای فروش نوع جدیدی از مواد مخدر است، کمی قابل پیش‌بینی بود. من دوست داشتم زمان بیشتری را با همکاری آز و سوفیا می‌دیدم. آنها به یکدیگر اعتماد نداشتند، اما به هم نیاز داشتند. آنها از نقاط قوت یکدیگر استفاده می‌کردند. این قسمت فرصتی برای دیدن این موضوع به ما داد و سپس همه چیز را کمی ناگهانی به پایان رساند.

۷. قسمت پنجم، «بازگشت به خانه» (Homecoming)

پس از گذراندن قسمت قبلی در بررسی گذشته‌ی سوفیا، در «بازگشت به خانه» به زمان حال برمی‌گردیم. سوفیا بالاخره کنترل خانواده‌ی جنایتکار فالکون را به دست می‌گیرد و قول می‌دهد که از اعضای عادی و رده‌پایین که اغلب توسط اجدادش نادیده گرفته می‌شدند، محافظت و به آنها رسیدگی کند. ما در این قسمت قلب او و همچنین نیازش به انتقام را می‌بینیم.

این قسمت لحظات دوست‌داشتنی‌ای هم دارد. دیدن تعامل ویک و مادر آز، فرانسیس (دیردری اوکانل)، خاص و دلگرم‌کننده بود. فکر می‌کنم فرانسیس قلب ویک را دید و او در کمک به او در حالی که بیشتر در زوال عقل فرو می‌رفت، خوب عمل می‌کرد.

همانطور که از نیمه‌ی فصل عبور می‌کنیم، این قسمت بسیاری از اتفاقات آینده را پیش‌بینی می‌کند. به خوبی نوشته شده است، اما وظیفه‌ی آماده‌سازی بخش دوم فصل را بر عهده دارد، بنابراین تأثیر مشابهی با برخی از قسمت‌های دیگر ندارد.

۶. قسمت دوم، «نفوذی» (Inside Man)

در این قسمت می‌بینیم که آز چقدر باید سریع تصمیم بگیرد و واکنش نشان دهد. او متوجه می‌شود برای به دست آوردن قدرت در شهر چه کاری باید انجام دهد و آن همکاری با سوفیا است. مشکل اینجاست که او به آز اعتماد ندارد و آز باید راهی پیدا کند تا او را متقاعد کند که جاسوس نیست.

لحظات خوش‌ساختی در این قسمت وجود دارد که به ما نشان می‌دهد سوفیا فقط یک چهره‌ی زیبا نیست. ما پیش‌زمینه‌هایی از داستان گذشته‌ی سوفیا را می‌بینیم. او کسی بود که پدرش، کارمین، زمانی می‌خواست او را جانشین خود در خانواده کند و دلیلش به راحتی قابل درک است.

همچنین از نحوه نشان دادن تردید ویک در مورد همکاری با آز قدردانی می‌کنم. این موضوع به داستان او در قسمت «شادی» منتهی می‌شود، جایی که او فرصتی برای رفتن با دوستش از مدرسه پیدا می‌کند. او باید تا جایی که می‌توانست فرار می‌کرد!

۵. قسمت اول، «بعد از ساعات اداری» (After Hours)

قسمت اول سریال شروع خوبی برای داستان آز به ما ارائه می‌دهد. ما متوجه می‌شویم که او با چه کسی روبرو است و اگر بخواهد کنترل اوضاع را به دست بگیرد، چقدر باید برنامه‌ریزی کند. همچنین مشخص است که هیچ‌کدام از اینها به راحتی برای او به دست نخواهد آمد.

این قسمت با یک اتفاق غیرمنتظره و تکان‌دهنده شروع می‌شود، زمانی که آز رئیسش، آلبرتو فالکون، را در یک لحظه عصبانیت می‌کشد، که چیزهای زیادی در مورد او به ما می‌گوید. حقیقت این است که او مردی است که به خوبی در لحظه تصمیم می‌گیرد و وانمود می‌کند که کنترل کامل دارد. ما از همان ابتدا جذب می‌شویم و سعی می‌کنیم ببینیم چگونه بر موانعی که سر راهش قرار دارند، از جمله موانعی که خودش ایجاد می‌کند، غلبه خواهد کرد.

یک قسمت آزمایشی (پایلوت) باید قوی باشد تا ما را به تماشا ترغیب کند. این قسمت به اندازه کافی جذابیت داشت تا ما را وادار به توجه دقیق کند. من اعتراف می‌کنم که هنگام تماشا، برای دیدن نظرات دیگران در تلفنم می‌چرخیدم، اما نتوانستم این کار را با این قسمت اول انجام دهم!

۴. قسمت ششم، «اجلاس طلا» (Gold Summit)

لحظات ویک و فرانسیس در طول این قسمت دلیلی است که آن را در این جایگاه بالا قرار می‌دهد. من از دیدن نحوه مراقبت ویک از فرانسیس بسیار لذت بردم. ما دیدیم که او چگونه او را به شکلی که هیچ‌کس دیگری نمی‌توانست، درک می‌کرد. او می‌توانست به آرام کردن او کمک کند، حتی با وجود اینکه آز جلوی او را گرفت و اوضاع را بدتر کرد. من دوست داشتم یک ساعت فقط ویک و فرانسیس را در حال گذراندن وقت و گپ زدن ببینم.

این همچنین قسمت مهمی برای ورود ویک به دنیای جنایت بود. او اولین قتل خود را انجام داد و یادآوری زیبایی دریافت کردیم که او واقعاً این را نمی‌خواهد. حداقل نه همیشه. این فقط بقا در این نقطه است و ما فرصتی پیدا می‌کنیم تا پسربچه جوانی را که هنوز هست، ببینیم. ای کاش تمرکز بیشتری روی PTSD او که در قسمت ۳ مطرح شد، داشتیم، اما حداقل چیزی در احساسات متناقض او در پایان «اجلاس طلا» دیدیم.

ای کاش سوفیای بیشتری در این قسمت داشتیم. صحنه شام با سال (کلنسی براون) و سوفیا کاملاً عالی اجرا شده بود. آنها هر دو چیزی را که دیگری در آن زمان نیاز داشت، ارائه می‌دادند و من می‌خواستم پویایی پدر-دختری نیابتی آنها را بیشتر ببینم.

۳. قسمت هفتم، «کلاه سیلندر» (Top Hat)

قسمت ماقبل آخر سریال با یک ضربه روحی آغاز می‌شود. ما می‌دانستیم که آز در مرگ برادرانش نقشی داشته است، اما انتظار دیدن آنچه دیدیم را نداشتم. باور می‌کنم پسری که اجازه می‌دهد برادرانش غرق شوند، بزرگ شود و تبدیل به مردی شود که می‌شناسیم.

این قسمت شامل بازگشت به گذشته و یادآوری مسائل حل‌نشده است. من شخصاً از نحوه سکته سال در حین دعوا با آز بسیار لذت بردم. برخی ممکن است بگویند که این «اتفاقی برای پیشبرد داستان» بود، اما من می‌گویم که واقعی به نظر می‌رسید. گاهی اوقات در نمایشی پر از قتل، به یک مرگ نسبتاً «طبیعی» نیاز داریم. کمی شبیه داشتن یک مرگ طبیعی در نمایشی است که شامل مسائل ماوراء الطبیعه است.

من در حالی که سوفیا به دیدار خواهرزاده‌اش جیا (کنزی گری) می‌رفت، که ممکن است چیزی را در شبی که سوفیا خانواده‌اش را کشت دیده باشد، روی لبه صندلی‌ام نشسته بودم. او تا کجا پیش می‌رفت تا مطمئن شود که جیا اوضاع را برایش خراب نمی‌کند؟ این قسمت لایه دیگری از انسانیت را به سوفیا اضافه کرد که لازم بود ببینیم هنوز در او وجود دارد.

۲. قسمت چهارم، «صد سال» (Cent’Anni)

اختصاص یک ساعت کامل به تمرکز روی سوفیا، دقیقاً همان چیزی بود که برای درک او نیاز داشتیم. تا این نقطه، او قاتل سریالی ترسناکی بود که با نام «دارزن» شناخته می‌شد. اما او این کار را نکرده بود. او هیچ کاری انجام نداده بود و در عوض خانواده‌اش به او خیانت کرده و او را در یک تیمارستان زندانی کرده بودند.

جای تعجب نیست که سوفیا به همان اندازه که بود، پیچیده از آب درآمد. بحث دائمی بر سر طبیعت در مقابل تربیت وجود دارد و در مورد سوفیا، این تربیت بود. افرادی که در اطراف او بودند و چیزهایی که او از سر گذراند، او را به همان کسی تبدیل کرد که در تلاش برای تسلط بر امپراتوری فالکون بود. اختصاص یک ساعت به این داستان به ما فرصتی داد تا واقعاً برای او احساس همدردی کنیم.

وجود این قسمت، نقطه عطف سوفیا را باورپذیرتر کرد. همچنین عشق او به برادر مرحومش آلبرتو – تنها کسی که در طول اقامتش در آرکام از او حمایت کرد – را بسیار باورپذیرتر کرد و من همیشه از دیدن بازیگر مایکل زگن روی صفحه نمایشم قدردانی می‌کنم.

رتبه بندی ۸ قسمت سریال پنگوئن از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین

۱. قسمت هشتم، «یک چیز بزرگ یا کوچک» (A Great or Little Thing)

این قسمت اتفاقات زیادی داشت، اما نه خیلی سریع و نه بیش از حد به نظر می‌رسید. موارد زیادی برای پوشش دادن وجود داشت زیرا ما دیدیم که آز بالاخره کنترل گاتهام را به دست می‌گیرد. همیشه این سؤال وجود داشت که او چگونه از سوفیا عبور خواهد کرد، اما او با توسل به زیردستان نادیده گرفته شده در همه باندهای گاتهام، از پس آن برآمد.

این قطعاً قسمتی بود که چهره واقعی آز را آشکار کرد. در تمام طول فصل، به نظر می‌رسید که او مادرش را با تمام وجود دوست دارد. اینکه او نقطه ضعفش بود. حقیقت این بود که او اصلاً او را دوست نداشت. او به او نیاز داشت تا به او نیاز داشته باشد و او را بخواهد. خودشیفتگی‌اش مانع از دوست داشتن او می‌شد – و این بدان معنا بود که او بیش از آنکه مایل باشد او را در زندان بدن خودش به دام بیندازد، علی‌رغم آرزوی او مبنی بر اینکه اجازه دهد با عزت بمیرد. همچنین دیدن کاری که او با ویک به خاطر جرم خواستن بخشی از خانواده آز بودن انجام داد، دلخراش بود.

پایان با سوفیا به من امید و هیجانی برای ادامه داستان او داد. برای او تمام نشده است و من حاضرم یک سریال سلینا کایل را تماشا کنم اگر به معنای سوفیای بیشتر باشد.

این قسمت همه چیز را به خوبی جمع کرد. این یک پیشروی عالی به سوی «بتمن: قسمت دوم» و شاید حتی فصل دوم «پنگوئن» به ما می‌دهد. اما حتی اگر این اتفاق نیفتد، این نمایش به خودی خود ارزش تماشا کردن را داشت.

مطلب پیشنهادی

۱۵ تن از بهترین مبارزان سریال بازی تاج و تخت

۱۵ تن از بهترین مبارزان سریال بازی تاج و تخت

صحنه‌های مبارزه بخش اصلی سریال‌های قرون وسطایی و فانتزی هستند، بنابراین طبیعی است که سریال …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *