جمعه , 27 مهر 1403 - 6:22 قبل از ظهر

رتبه بندی غمگین ترین لحظات در سریال واکینگ دد

در طول یازده فصل از نمایش پرطرفدار “مردگان متحرک”، مرگ شخصیت‌های محبوب یکی از عناصر کلیدی بود که به شدت بر احساسات بینندگان تأثیر گذاشت. این سریال با ایجاد لحظات غم‌انگیز و شوکه‌کننده، به یکی از تأثیرگذارترین درام‌های تلویزیونی تبدیل شد. از لحظه‌های دلخراش که کارول باید تصمیمی وحشتناک بگیرد تا مرگ‌های ناگهانی و بی‌رحمانه مانند گلن، این سریال همواره در کنار به تصویر کشیدن چالش‌های دنیای پس از آخرالزمان، به عواطف عمیق انسانی نیز پرداخته است. در این مقاله، نگاهی خواهیم داشت به برخی از غم‌انگیزترین و تأثیرگذارترین لحظات این سریال که قلب طرفداران را به شدت به درد آورده است.

10. دریل محبت برادرانه را به سطح جدیدی می‌برد

روابط بین دریل و مرل در بهترین حالت، شکسته و در بدترین حالت، مسموم بود. دریل، که یکی از شخصیت‌های محبوب “مردگان متحرک” بود، به برادر بزرگترش احترام می‌گذاشت. اما مرل همیشه دریل را به سمت مسیرهای تاریک می‌برد و بعد از شروع آپوکالیپس نیز تلاش می‌کرد همین کار را ادامه دهد. با اینکه دریل متوجه شده بود که ریک برادر بزرگتر بهتری است که می‌تواند به او نگاه کند، همچنان احساس می‌کرد که به نسبت خونی‌اش تعهد دارد. او حتی آماده بود که امنیت گروه را رها کند تا با برادرش باشد.

بنابراین، وقتی دریل مرل را مرده و تبدیل شده به زامبی می‌بیند، رنج و عذاب در چهره‌اش کاملاً ملموس است. وقتی او مرل را از misery آزاد می‌کند و در حالی که اشک از چشمانش می‌ریزد، به او حمله می‌کند، سال‌ها درد و رنج از او بیرون می‌ریزد. آنچه این صحنه را حتی غمگین‌تر می‌کند این است که مرل در پایان به نوعی رستگاری پیدا کرد و به‌طور مؤثری برای برادرش و گروهی که با وجود تمام اشتباهاتش او را پذیرفته بود، فداکاری کرد.

9. ریک به قهرمانانه‌ترین شکل ممکن از دنیا می‌رود

ریک، قهرمان اصلی سریال در تمام مدت پخش آن بود و فردی بود که همه برای رهبری به او نگاه می‌کردند. او عشق زندگی میشون، پدر خوانده جودیت و پدر بیولوژیکی پسرش آر جی بود. بنابراین، وقتی در فصل 9، یکی از بهترین فصل‌های “مردگان متحرک”، همه فکر کردند که او به شکلی قهرمانانه مرده است، این پایان کاملاً مناسب بود، اما همچنین لحظه‌ای بسیار غم‌انگیز بود.

اثرات مرگ فرضی او در طول بقیه سریال احساس شد، به طوری که بهترین دوستش، دریل، به تنهایی به جستجوی برادر فرضی‌اش یا هر نشانه‌ای از او رفت. میشون به عنوان یک رهبر جدید به کار خود پرداخت و تلاش کرد تا غریزه‌ای را که داشت مبنی بر اینکه ریک هنوز زنده است، سرکوب کند. جودیت و آر جی تلاش کردند تا با این فقدان کنار بیایند، با دانستن پدرشان تنها از طریق داستان‌های “مرد شجاع”. این فقدان عمیقاً احساس شد.

8. مرگ فدایشی شیوا، ازیزکیل را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد

دیدن مرگ حیوانات در برنامه‌های تلویزیونی هرگز خوشایند نیست، به ویژه زمانی که توسط زامبی‌ها در حال نابودی هستند. مرگ شیوا نیز به ویژه سخت بود. این ببر چندین بار گروه را نجات داده بود، از جمله حمله به موقع برای جلوگیری از قطع دست کارل توسط نگانی سادیست که پدرش ریک را وادار به انجام این کار کرده بود. شیوا بخش بزرگی از هویت ازیزکیل بود و دیدن تبدیل او به سایه‌ای از خود سابقش بعد از این فقدان، ناراحت‌کننده بود.

او به افسردگی عمیقی فرو رفت و اعتقاد داشت که بدون ببرش، چیزی بیشتر از یک انسان عادی نیست. نیاز به تشویق و قانع‌سازی زیادی از طرف کارول بود تا ازیزکیل را از این حالت خارج کند. اما لحظه‌ای که شیوا مورد حمله قرار می‌گیرد و ازیزکیل با وحشت به تماشا می‌پردازد، طرفداران را به شدت به حیوانات محبوبشان نزدیک‌تر کرد.

پر امتیازترین قسمت های واکینگ دد کدامند ؟ کلیک کنید .

7. فاش شدن سرنوشت کارل همه را به گریه انداخت

مرگ ناگهانی یک شخصیت در نمایش، به ویژه زمانی که توسط زامبی‌ها حمله می‌شود و گروه دیگر چاره‌ای جز فرار ندارد، بسیار ناراحت‌کننده است. اما زمانی که کسی نیش زده می‌شود و زنده می‌ماند و سپس فرصتی برای خداحافظی دارد، این وضعیت حتی بدتر است. برای کارل، او هنگام تلاش برای نجات دیگران نیش زده شد و مدتی این را پنهان کرد. او نامه‌های خداحافظی برای همه نوشت، حتی برای نگان. او سعی کرد خود را فدای دیگران کند تا نگان را متوقف کند و شجاعت فوق‌العاده‌ای را نشان داد. او حتی خواست تا زمانی که وقتش برسد، خودش این کار را انجام دهد تا مطمئن شود هیچ کس دیگر مجبور به این کار نشود.

اما لحظه‌ای که در اعماق فاضلاب‌ها، کارل به پدرش می‌گوید که نیش خورده و زمانش به پایان رسیده، دلخراش است. در یکی از بهترین قسمت‌های فصل 8 “مردگان متحرک”، ریک در حال حاضر در وضعیت بحرانی قرار دارد، در تلاش برای نجات جامعه‌اش و پیدا کردن راهی برای مقابله با نگان. حالا او متوجه می‌شود که پسرش چند ساعت، شاید یک روز، بیشتر زنده نیست. و او نمی‌تواند کاری در این مورد انجام دهد. برای مردی که به وضوح به قعر رسیده و بسیار از دست داده است، از دست دادن تنها عضو خانواده‌ای که باقی مانده، فردی که همیشه می‌توانست به او تکیه کند، بیش از حد طاقت‌فرسا بود. دیدن چهره‌های همه، از جمله میشون که به کارل نزدیک شده بود، که در ناامیدی به زمین می‌افتند، طرفداران را به شدت به گریه انداخت. همچنین، این موضوع به خاطر این که کارل تا پایان در کمیک‌ها زنده می‌ماند، به شدت غیرمنتظره بود. هیچ کس انتظار مرگ او را نداشت.

6. مرگ و تولد لوسییل تأثیر زیادی بر نگان می‌گذارد

در قسمت داستان‌پیش‌زمینه دلخراش نگان، طرفداران بالاخره موفق به دیدن نسخه‌ای پیش از آپوکالیپس از شرور سادیستیک شدند. به نظر می‌رسد که هرچند او پیش از آپوکالیپس فردی برجسته نبوده، اما به شدت به همسرش عشق می‌ورزید. او تلاش کرد تا از او در زمان آغاز شیوع ویروس محافظت کند، وظیفه‌ای به ویژه دشوار چون همسرش در حال دریافت درمان‌های سرطان بود.

لحظه‌ای که نگان بعد از اسیر شدن به خانه برمی‌گردد و همسرش لوسییل را پیدا می‌کند، روح‌نواز است. او در تخت با کیسه‌ای پلاستیکی روی سرش و یک بطری داروی خالی بر روی میز، و از قبل تبدیل به زامبی شده است. بعد از اینکه تمام تلاشش را کرد تا داروهای لازم را برای او فراهم کند، او از این که او چنین تصمیمی گرفته، و از نبود او احساس گمراهی می‌کند. او به حدی آسیب‌دیده است که نمی‌تواند او را بکشد و به جای آن خانه را به آتش می‌کشد. اقدامات او بلافاصله بعد از این، از جمله قتل وحشیانه مردانی که باعث تأخیر او شدند، صحنه‌ای دلخراش را به نمایش می‌گذارد که به مرگ واقعی لوسییل و تولد نسخه چوب بیس‌بال با سیم‌خاردار که او به افتخار همسرش ساخته، بازتاب می‌دهد.

5. صحنه مرگ تقلبی گلن فریب که غیرقابل بخشش بود

مردگان متحرک به خاطر پیش‌بینی مرگ‌هایی که واقعاً اتفاق نمی‌افتند، شناخته شده است، اما اولین پیش‌بینی مرگ گلن به شدت وحشتناک بود. به عنوان یک شخصیت محبوب، هیچ کس نمی‌خواست او را ببیند، چه برسد به دست‌های ترسویی مثل نیکلاس. بعد از اینکه نیکلاس به سرش شلیک می‌کند، بر روی گلن سقوط کرده و هر دو به داخل گروهی از زامبی‌های گرسنه سقوط می‌کنند. خون و روده‌ها در حالی که زامبی‌ها به شدت می‌خورند، مشاهده می‌شود، اما مشخص نیست که آیا این خون و روده‌ها تنها متعلق به نیکلاس است یا گلن نیز در این میان است. صحنه به پایان می‌رسد و طرفداران نمی‌توانستند در مورد چیزی جز این صحبت کنند. بسیاری مطمئن بودند که او رفته است و هر جزئیات کوچکی را بررسی کردند تا ببینند آیا امیدی هست که او خوب باشد یا خیر.

اما به اندازه خود قسمت غم‌انگیز، لحظه‌ای که مگی متوجه می‌شود گلن مفقود شده و نمی‌پذیرد که او مرده است، احساسی است، اما لحظه‌ای با اشک‌های خوشحال. با این حال، پایان پیش‌بینی شده و ناگهانی به چنین شکلی وحشتناک از داستان یک شخصیت محبوب، طرفداران را به شدت خشمگین کرد.

4. “نگاه به گل‌ها” معنای جدیدی پیدا می‌کند

یکی از ظریف‌ترین اما آزاردهنده‌ترین قسمت‌ها، زمانی است که کارول باید یکی از سخت‌ترین تصمیمات زندگی‌اش را بگیرد و یک کودک را بکشد. بعد از تلاش‌های زیادش برای کمک به لیزی، که به وضوح دچار مشکل روانی است، کارول متوجه می‌شود که راه دیگری وجود ندارد وقتی که متوجه می‌شود لیزی خواهر کوچک‌ترش را کشته و تهدیدهایی درباره جودیت نوزاد نیز کرده است.

پس از شنیدن اینکه خواهرش میکا به لیزی می‌گوید “به گل‌ها نگاه کن” وقتی که دچار هیجان می‌شود، استراتژی‌ای که باید پزشکان قبل از آپوکالیپس به او داده باشند، کارول او را به باغ می‌برد و از او می‌خواهد که همان کار را انجام دهد. در حالی که لیزی به سمت دیگر گریه می‌کند، کارول اشک‌ریزان ماشه را می‌کشد. این وضعیتی است که هیچ‌کس نمی‌تواند تصور کند در آن قرار بگیرد، و اگرچه کارول احتمالاً تصمیم درستی گرفته است، اما صحنه را تماشا کردن هیچ آسانی ندارد. دیدن مرگ یک کودک، چه خیالی و چه واقعی، هرگز خوشایند نیست.

3. ورود جودیت به جهان به شیوه‌ای ترسناک

جودیت به یکی از سرسخت‌ترین و قوی‌ترین کودکان در نمایش تبدیل شد. اگرچه این عمدتاً به خاطر تربیتش توسط میشون است، اما او به شیوه‌ای ترسناک وارد جهان شد که به طور فوری او را برای داشتن اراده قوی آماده کرد. لوری در بدترین زمان ممکن به زایمان می‌افتد. او با کارل و مگی در زندان گیر افتاده و در میان زامبی‌ها محاصره شده است. با توجه به آموزش پزشکی کمی که داشت، لوری از مگی می‌خواهد که یک سزارین اضطراری انجام دهد تا جان جودیت را نجات دهد. او می‌داند که زنده نخواهد ماند، اما به طور قهرمانانه ترجیح می‌دهد که فرزندش زنده بماند تا خودش. مگی به طور reluctant موافقت می‌کند.

لحظه تولد bittersweet است، دیدن یک نوزاد زیبا که به جهان می‌آید و دانستن اینکه مادرش زنده نخواهد ماند. اما آنچه این لحظه را به شدت غم‌انگیز می‌کند این است که کارل تصمیم شجاعانه‌ای می‌گیرد که مادرش را قبل از اینکه تبدیل به زامبی شود، بکشد. این یک نقطه عطف برای پسر جوان است و لحظه‌ای است که او را در طول باقی‌مانده زمانش در نمایش تعقیب می‌کند. حتی اگر او درباره آن زیاد صحبت نکند، طرفداران هر بار که کارل تصمیم دشواری می‌گیرد که یک کودک نباید هرگز مجبور به گرفتن آن باشد، به یاد می‌آورند.

2. همه درد کارول را وقتی سوفیا از اصطبل بیرون آمد، احساس کردند

یکی از نخستین صحنه‌هایی که طرفداران را به شدت به گریه انداخت، زمانی بود که سوفیا به حالت زامبی از اصطبل هیرشل بیرون آمد. تقریباً تمام فصل به جستجوی سوفیا و امید به زنده بودن او بعد از گم شدن اختصاص داشت. همه امیدوار بودند، حتی اگر تقریباً مطمئن بود که او نمی‌توانسته زنده مانده باشد.

لحظه‌ای که شین با عصبانیت درهای اصطبل را باز می‌کند تا تمام دوستان و خانواده‌های زامبی شده‌ای که هیرشل معتقد بود می‌توان با درمان نجات داد، را بکشد، بسیار تنش‌زا است. اما حتی شین خشن هم وقتی سوفیا آخرین کسی است که بیرون می‌آید، نشانه‌ای از پشیمانی نشان می‌دهد. کارول که به زمین می‌افتد و اشک می‌ریزد، در حالی که دریل سعی می‌کند او را دلداری دهد و از نگاه کردن منصرفش کند، لحظه‌ای تعیین‌کننده برای هر دو شخصیت و دوستی در حال شکوفایی آن‌ها بود. این پایان یک داستان طولانی بود، اما نه پایانی که کسی می‌خواست.

1. مرگ گلن یکی از غم‌انگیزترین لحظات تاریخ تلویزیون است

مرگ گلن نه تنها غم‌انگیزترین صحنه و یکی از وحشیانه‌ترین مرگ‌ها در “مردگان متحرک” است، بلکه اغلب به عنوان یکی از غم‌انگیزترین مرگ‌های تلویزیونی در تاریخ رتبه‌بندی می‌شود. در حالی که آبراهام نیز در همان قسمت کشته شد و به نظر می‌رسید آماده مرگ بود، با یک علامت صلح به عشقش ساشا قبل از اینکه سرش به شدت خرد شود، اشاره کرد. اما وقتی نگان با چوب بیس‌بالش به گلن حمله می‌کند، صحنه گرافیکی به همان اندازه که ناراحت‌کننده است، وحشتناک نیز هست. فریادهای ترسناک مگی در حالی که شوهرش به قتل می‌رسد و چشمانش به معنای واقعی کلمه از سرش بیرون می‌زند، طرفداران را به شدت به تلویزیون‌هایشان فریاد زد.

این مرگ خشم ریک را برای کشتن نگان و سرنگونی نجات‌دهندگان تحریک کرد و دریل را به یک سایه از خود تبدیل کرد، پر از احساس گناه که این اتفاق تقصیر او بود. این لحظه به دینامیک ادامه‌دار بین نگان و مگی منجر شد. به عنوان یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های سریال، مرگ گلن زودرس بود و شیوه وحشیانه‌ای که در آن رخ داد، آن را هم غم‌انگیز و هم به شدت ظالمانه برای طرفدارانی که به قطب‌نمای اخلاقی گروه عادت کرده بودند، کرد.

مطلب پیشنهادی

مرده‌های متحرک: راهنمای کامل برای زنده ماندن در دنیای آخرالزمان

مرده‌های متحرک: راهنمای کامل برای زنده ماندن در دنیای آخرالزمان

مرده‌های متحرک: راهنمای کامل برای زنده ماندن در دنیای آخرالزمان سریال «مرده‌های متحرک» نگاهی تاریک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *